آرزوی مهیج
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز انسان از کجا امده
روزی دختر کوچولویی از مادرش پرسید
"مامان؟ نژاد انسان ها از کجا آمده اند؟ مادر جواب داد: "خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: "خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد." دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و
گفت: "مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته میمون ها هستند...من که نمی فهمم!"
مادرش گفت: "عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت
در مورد خانواده خودم گفتم و
بابات در مورد خانواده خودش" موضوع مطلب : زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهای که دامادهایش به او دارند را
ارزیابی کند.
یکی از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالی که در کنار
استخر قدم میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود
را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو 206 نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و
روی شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً
شیرجه رفت توی آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو 206 نو هدیه گرفت
که روی شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخری رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر ا
نداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس
چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بیامو کورسی آخرین مدل جلوی پارکینگ
خانه داماد سوم بود که روی شیشهاش نوشته بود: «متشکرم!
از طرف پدر زنت»
موضوع مطلب : زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را
ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار
استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود
را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو 206 نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و
روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً
شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو 206 نو هدیه گرفت
که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر ا
نداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس
چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بىامو کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ
خانه داماد سوم بود که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم!
از طرف پدر زنت»
موضوع مطلب : فال حافظ مطالب اخیر داستان زیبا داستان کوتاه "ببخشید شما ثروتمندید؟ " داستان جالب امتحان دامادها !! داستان جالب امتحان دامادها !! [عناوین آرشیوشده] تقویم رو میزی |
|
|